خشم‌نامه 8 فروردین 1400 – به بهانه‌ی خودکشی آزاده نامداری

خبر خودکشی آزاده نامداری رو در سایت‌های خبری خوندم. در عین ناامیدی امیدوارم واقعیت نداشته باشه!

هم ناراحتم و هم خشمگین.

من پیگیر و طرفدار این آدم نبودم اما ناراحتم از این که یک انسان (فارغ از شهرت ایشون)، آن هم در سن پایین، از دنیا رفت؛ آدمی که به هر حال طرفدارهای خودش رو داشت و می‌تونست بیشتر از اینها برای جامعه منشا اثر باشه.

خشمم بابت قضاوت‌های و رفتارهای سخت و بی‌رحمانه‌ای هست که در مقطعی افکار عمومی  و همچنین رسانه‌ ملی با او کرد.

من واقعا بدون اینکه بخواهم کلاس بذارم، چندان پیگیر این جور جنجال‌های روزمره‌ای مثل واکسن زدن شهاب حسینی و کشف حجاب آزاده نامداری نیستم ولی واقعا همیشه مسائلی مثل اخلاق و انسانیت و انصاف در مورد آدم‌ها، اصلاح جامعه، سرمایه اجتماعی و … برام دغدغه بوده و هست (هر چند خودم ادعایی در زمینه خوب بودن و آدم حسابی بودن ندارم).

من خیلی ساله از این فضای فرهنگی که در جامعه هست و بعضی‌ها ازش به عنوان فرهنگ مسموم توییتری اسم بردند، نگران و ناراحت هستم.

خیلی وقت‌ها وسوسه شدم مطلبی در نقد این فرهنگ بنویسم و تقریبا همیشه پشت گوش انداختم. شاید فقط در یک مطلب چیزکی در این باره نوشتم.

مثلا اون دفعه من در اینستاگرام از شهاب حسینی حمایت کردم. بعضی‌ها از رفتار من تعحب کردند و علت رو جویا شدند. من هم تصمیم گرفتم سر فرصت به این بهانه یک مطلب درباره دیدگاهم به جامعه و آدم‌ها و نقد فرهنگ موجود بنویسم اما بازم برای این کار فرصت نذاشتم.

امشب که این خبر رو شنیدم احساس عذاب وجدان کردم که چرا تو این سال‌های اخیر وظیفه خودم رو انجام ندادم (هر چند امثال بنده مخاطب و تریبون خاصی نداریم که حرف‌مون تو این سر و صدا شنیده بشه!)

امشب شاید این خشمه کمک کنه بدون اینکه بخوام نوشتن رو برای خودم سخت کنم، چند خطی در این باره بنویسم.

مجبورم به صورت نامرتب و پخش و پلا چیزهایی که تو ذهنم هست رو بریزیم بیرون. حرف در این خصوص زیاده و یه کمی امشب می‌نویسم و بعدا عمری بود تکمیلش می‌کنم.

چند سوال: ما هدف‌مون از کنش‌های اجتماعی چیه؟ مثلا وقتی داریم آدم‌ها رو قضاوت می‌‌کنیم هدف‌مون اصلاح جامعه هست یا تخریب جامعه؟ هدف‌مون لجن‌مال کردن فرده یا هدایت فرد؟ هدف‌مون مچ‌گیریه یا نقد؟ هدف‌مون اینه فرد رو به سمت هدف مطلوب جامعه جذب کنیم یا دفع؟

هدف‌مون مطرح کردن خودمونه یا بهتر کردن دیگران؟ هدف‌مون کاهش سرمایه‌های اجتماعی و سرمایه‌های نمادین جامعه هست یا بهبود اینها؟ هدف‌مون رعایت انصافه یا قربانی کردن انسان ها به پای اهداف گروه و مسلک خودمون؟ با آدم‌ها حس همدلی داریم یا نه؟ درک  می‌کنیم در چه شرایطی و با چه تنگناها و محدودیت‌هایی تصمیم می‌گیرند و رفتار می‌کنند یا آدم‌ها رو مثل یک ربات می‌بینیم که در هر شرایط و هر جامعه‌ای باید رفتاری که ما دلمون میخواد رو انجام بدند (در حالی که خودمون بیرون گود نشستیم و فقط میگیم لنگش کن!)

حواس‌مون هست که خشم خودمون رو داریم سر آدم‌های نامربوط و بی‌گناه خالی می‌کنیم، در حالی که زورمون به اصل کاری‌ها نمی‌رسه؟

حواس‌مون هست که داریم آدم‌های درست و حسابی جامعه یا سرمایه‌های انسانی و اجتماعی جامعه رو یکی پس از دیگری از بین می‌بریم و معلوم نیست با چه انسان‌هایی میخواهیم این کشور رو درست کنیم؟!

آیا به خطر نگاه دوقطبی‌ که به آدم‌ها و اتفاقات داریم واقف هستیم؟ اونی که تو خط فکری و حزبی و قبیله‌ای ما هست سفیده و در غیر این صورت سیاهه و باید کلا تخریب بشه! آدم‌ها از نظر ما حکومتی‌ان یا مردمی‌ان؟ یا خادم هستن یا خائن؟

مگه نمی‌دونیم آدم‌ها اغلب خاکستری هست و از نظر اخلاقی باید هم خوب آدم‌ها را ببینیم و بد آدم‌ها رو؟

خدا نکنه یک آدم که تا دیروز محبوب ما بود یک اشتباه کوچیکی بکنه یا با انتظارات ما نخونه؛ یه جوری تخریب و لجن‌مالش می‌کنیم که انگار این آدم هیچ کار مثبتی برای جامعه نکرده و لایق بدترین فحش‌ها هست! افتخارآفرین دیروز یهویی میشه خیانت‌کار امروز!

فکر می‌کنیم همه چیز رو بزنیم تخریب کنیم از دلش آبادی پدیدار میشه! اصلا گیریم این طور بشه، چه کاریه که این همه آبادی که  تا اینجا شده و آدمی که با امکانات جامعه تربیت شده رو بزنیم نابود کنیم و از نو همه چی رو بکوبیم و بسازیم؟!

اگه سوال‌های بالا رو درست جواب بدیم و دید کلی‌مون اصلاح باشه و نه تخریب و رفتار خشمگینانه،‌ خیلی از رفتارهای امروزمون در جامعه یا شبکه‌های اجتماعی مرتکب نمی‌شیم!

حرف زیاده اما خوابم گرفته و خشمم هم فروکش کرده!

پست های مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید