وقتی وسیله هدف را نابود می‌کند! (طنزی از آیدین سیارسریع)

پسری را هم می شناسم که از دختری خوشش می آمد. گفتم اول برو ظاهرت را درست کن که موقع اظهار علاقه حداقل یک درصد امید داشته باشی! بعد از چند ماه دیدمش و گفتم چی شد؟ گفتی بهش؟ گفت: این پلک چپ رو هم عمل کنم دیگه میرم بهش میگم. این دوستمان طی مرور زمان انگار به خودش بیشتر علاقمند شده بود تا دختره.

مجنون هم همینطوری بود. آن همه بدبختی کشید در راه عشق لیلی، آخرش که شرایط مهیا شد لیلی گفت خب دیگه بیا منو بگیر. ولی مجنون محکم ایستاد و گفت بیاااه! من به عشق الهی رسیدم و دیگه ناز تو رو نمی کشم. البته من داستان را به نفع خودم تحریف می کنم و نیایید بگویید اینطوری نبوده. همه شما نظامی گنجوی یا دست کم حقوقدان گنجوی هستید. می دانم.

ولی می خواهم بگویم چند درصد از ما فریب میان برهای روزمره را خورده ایم و راه را گم کرده ایم؟ عاشق وسیله شدیم و هدف را به جناح چپ (!) ارسال (دایورت؟) کردیم؟ اصلا یادمان رفته از اول چه می خواستیم. قرار بود کجا باشیم و اصلا برای چی زندگی می کنیم.

نقل از صفحه فیس‌بوک نویسنده

پست های مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید