همانطور که احتمالا میدانید محمدرضا شعبانعلی مطلب خواندنی و مهمی دارد با عنوان «دکترا نمیخوانم: ساعت رولکس برای شکم گرسنه» که البته در جای خودش با کلیت آن موافقم و قصدم از نوشتن این سطور پاسخ دادن به آن مطلب نیست چون ایشان برای من حکم معلمی دارد که ترجیح میدهم خواننده و شنوندهاش باشم و از او هر چه بیشتر یاد بگیرم. این مطلب در واقع پرداختن به جنبه دیگر ماجرا و دلایل خودم برای خواندن دکترا بود که شاید برای کسانی با شرایط و افکار مشابه من مفید باشد.
حرف محمدرضا در یک جامعه استاندارد غربی که دانشگاه و مدرک دانشگاهی و بازار کار به درستی تعریف شدهاند درست است اما همه میدانیم حکایت ایران متفاوت است. البته من امیدوارم ما هم هر چه سریعتر به این استانداردها برسیم و تا آن روز بنده به شخصه از کسانی مثل شعبانعلی که توانایی انتخاب و جسارت این را دارند که سنتها و رویههای نادرست را زیر سوال ببرند و نگرش نسبت به درس و دانشگاه و مدرک را به سمت مطلوب هدایت کنند، حمایت میکنم.
همه میدانیم در عمل، کارکرد تحصیلات تکمیلی و دانشگاه در ایران متفاوتتر از آن است که ذیل عنوان «توسعه مرز دانش» خلاصه شود؛ البته صحیح نیست اما واقعیت است. شرایط جامعه و بازار کار هم بسیار متفاوت است. برای مثال در بسیاری از استخدامهای دولتی و حتی خصوصی برای مشاغلی که اساسا کارشان اجرایی است و هر چیزی غیر از توسعه مرز دانش است، افراد با مدرک دکتری جذب میکنند و شانس این افراد برای جذب و پیشرفت در این مشاغل بالاتر است. یا مثلا شما مسئلهای به نام سربازی را دارید که اگر مدرک تحصیلات تکمیلی داشته باشید راحتتر این دوره را میگذارنید و کمتر عمرتان تلف میشود.
در ضمن بسیاری از افراد حق انتخاب چندانی ندارند یعنی مثلا این طور نیست که با خود بگوید: «خب من همین الانش دارم ماهی 20 میلیون از شغلم در میآورم چه کاری است که دکتری بخوانم؟!». برای بسیاری از افراد اتفاقا دکتری خواندن یک امر فانتزی و برای فخرفروشی نیست، بلکه باید این مدرک را بگیرند تا با این ساعت رولکس توجه بازار کار را به خود جلب کنند تا شغل گیر بیاورند ,شکم خود را سیر کنند!
شاید شما بگویی با دانشگاه نرفتن و صرفا مهارتآموزی میتوانی بهتر و سریعتر به شغل برسی اما در واقعیت این مسیر برای خیلی از افراد هموار نیست؛ مثلا شما کارشناسی را گرفتی یا باید بروی سربازی و پس از دو سال فرسودگی روحی دیگر آن اشتیاق و توان ذهنی دیگر وجودنداشته باشد؛ یا اینکه توقع خانواده و جامعه این است حالا که درست تمام شده سریع باید شاغل شوی و ازدواج کنی؛ اینکه مثلا دو سال هیچ کاری نکنی و در خانه بنشینی مثلا برنامهنویسی یاد بگیری در بسیاری از خانوادههای ایرانی پذیرفته نیست؛ متاسفانه همه که آن مهارت اقناع خانواده یا تحمل حرف مردم را ندارند!
بنابراین دلایل دیگری غیر از توسعه مرز دانش برای ارشد گرفتن یا دکتری خواندن میتواند وجود داشته باشد از جمله:
- افزایش شانس اشتغال در بازار کار (+)
- ایجاد شرایط بهتر برای گذراندن راحتتر خدمت سربازی
- زمینهسازی برای مهاجرت
- فرصتی ارتقای روزمه از طریق انتشار مقاله و کتاب و …
- فرصتی برای کسب دانش: نه لزوما برای گسترش دانش بلکه آموختن دانش موجود و تسلط بر آن تحصیلات تکمیلی میتواند فرصت مناسبی فراهم کند.
- فرصتی برای مهارتآموزی: مدت زمانی که در دانشگاه هستید با فراغت از دغدغه معیشت و دغدغههای حاشیهای با تمرکز کامل و با استفاده از امکانات رایگان دانشگاه همچون اینترنت و کتابخانه و خوابگاه میتوانید مهارتهای جدید یاد بگیرید، حتی در بخشی رشتهها می توان مسیر پایاننامه را به سمتی هدایت کرد که به یادگیری مهارتهای جدید (مانند برنامهنویسی) منجر شود.
- گسترش دامنه ارتباطات که میتواند در آینده شانس اشتغال را افزایش دهد.
بیشتر این موارد فوق دلایل من هم برای دکتری خواندن هم بوده و آن موقع با خودم میگفتم: زمین میدهم زمان میگیرم یعنی برخی از هزینههای دیر وارد شدن به بازار کار را متحمل میشوم اما زمان بیشتری دارم تا عطش یادگیری دانش و مهارت را در خودم سیراب کنم و شانس بهتری در بازار کار پیدا کنم و این شکم گرسنه را سیر کنم!
سلام
من هم احترام زیادی برای اقای شعبانعلی قائلم. دورادور حق استادی به گردنم دارند و از هشت سال پیش دارم ازشون یاد می گیرم. اما من هم فکر می کنم این مسئله ابعاد دیگه ای هم داره. شما به مواردی اشاره کردید.
من بارها برای ادامه تحصیل در مقطع دکترا در رشته تکنولوژی آموزشی مردد شدم. چون سیستم آموزشی ما هم همان شکم گرسنه است. حتی بعد از قبولی هم دو بار تا مرز انصراف رفتم. اما اتفاقی که افتاد این بود که همین عنوان دانشجوی دکترا بودن طی همین سه سال برای من خیلی کار کرد!
انگار این عنوان بستری ساخت که علایق و مهارت هام جای درستی بروز پیدا کنند، باعث شد در رشته ما که فضای کار محدوده شغلی پیدا کنم که در اون امکان رشد و رضایت دارم ضمن اینکه دارم در جهت سیر کردن شکم گرسنه پیش میرم، همچنین وارد گروه های تخصصی جدید بشم، دوستان هم دغدغه پیدا کنم، بتونم با قدرت بیشتری مطالبه کنم، و یک استاد خیلی خوب پیدا کنم که الگوهای ذهنیم رو بهم بریزه و انجام پژوهش اصیل و ارزش آفرین رو بهم یاد بده. این استاد بخاطر پروژه های مهمی که انجام میده اونقدر شلوغه که فقط به چند دانشجوی انگشت شمارش فرصت مشورت و راهنمایی داره، بنابراین از راه دیگه ای نمی تونستم ازش یاد بگیرم.
شاید می تونستم یک سری مهارت ها و مثلا روش تحقیق رو مستقل و سریع تر یاد بگیرم اما این نگرش و ارتباطاتی که ایجاد شده رو بنظرم هیچ جای دیگه ای نمی تونستم بدست بیارم.
به همین خاطر از عنوان «دانشجوی دکتری» ام ممنونم! و البته متاسف هم هستم و توان موندن تو این فضای دانشگاهی رو بعد از فارغ التحصیل شدن ندارم.
با سلام و احترام
سپاس از حسن توجه شما به وبلاگ بنده.
با نظر نسبتا طولانی خود من را شرمنده کردید.
خوشحالم که با تحصیل در مقطع دکتری در مسیر خوبی قرار گرفتید.
بله تمام حرف من هم همین بود که آدمها شرایط متفاوتی دارند، گزینهای که برای یک نفر بدترین هست برای دیگری میتواند بهترین باشد. فکر نکنم استاد شعبانعلی هم با این نکته مخالفتی داشته باشد.
دانشگاه برای کسی انتظارات بجایی از آن داشته باشد و قبل از ورود برای آن برنامه داشته باشد و بداند دقیقا از دانشگاه چه میخواهید بسیار کارساز است.
موفق باشید.
زمانی که کارشناسی خودم رو تموم کردم گفتم درس خوندن فایده ای نداره اصلا و ۲ سال وقفه انداختم ولی الان روی پایان نامه ی ارشدم کار میکنم و در یکی از دانشگاه های خوب پایتختم که فرصت مهاجرت رو برای خودم فراهم کنم.برای منی که شهرستان بودم و باز امکان رشد نبود بهترین فرصت تهران بود و هست . الان با اینکه چند ماهی بیشتر نیست اینجام ولی هر روز مصاحبه کار که میرم میبینم با توجه به رزومم امکان رشد و استخدام دارم چون من ادم پر تلاشی ام . فعلا دنبال جای بهتر و نزدیک ترم هر کس شرایطش فرق داره من اون زمان درگیر یک حرف اقای شعبانعلی شدم ولی به این توجه نکردم خودم کجام و شرایطم چیه !بهتره هر حرفی رو با تفکر قبول کرد . بی نهایت از درس خوندن و رشد راضی ام . جامعه ظاهر بین ایران برای کار هم به مدرک توجه داره خیلی از مصاحبه ها ازم میپرسن دانشگاهت چیه و چه قدر خوندی تلاش کردی؟ با اینکه تجربه ای در زمینه ی ارشدم ندارم و تغییر رشته دادم ولی به دلیل دانشگاه میگن عیبی نداره و چند هفته اموزشی هم خواهیم داشت .
با سلام و احترام. چه خوبه که ادامه تحصیل براتون خوب شده و باعث شده در ریل موفقیت قرار بگیرید. بخصوص به نکتهای اشاره کردید که برای ما شهرستانیها خیلی مهمه: ادامه تحصیل یک راهی هست که ما بتونیم به تهران مهاجرت کنیم و از امکانات اونجا استفاده کنیم؛ بخصوص الان با این قیمت اجارهها و بالا رفتن هزینهها این نکته مهمتر شده. یک نکتهای هم همیشه داییم میگفت: برای مایی که از قشر ضعیفتر جامعه هستید و پول و پارتی و امکانات نداریم درس خوندن تنها راه برای ترقی به مدارج بالا هست؛ این نکته برای تحصیلات تکمیلی در جاهایی صدق میکنه. یک نکته خوبی هم که اشاره کردید اینه که بر خلاف چیزی که گفته میشه در مصاحبهها همچنان مدرک و رزومه و مقاله و کار پایاننامه و امثال اون اهمیت داره.
مشکل همین جاست! اینکه 《امیدواریم》 یه روزی ایران بشه ایرانی آرمانی ما!
و جالب تر از اون فکر میکنم آن ایران آرمانی قرار بعد از ما به وجود بیاد . و خلاصه اینکه عمر ما کفاف نمیده که ایران بشه آن ایرانی که در ذهن ماست. پس حالا ما زندگیمون رو کنیم، بقیه ان شا الله آرمان ها رو محقق میکنن
خب مشکل همین جاست…. اینکه آقای شعبانعلی اولین چراغ رو روشن کرده …به این دلیله که شاید اون ایران ایده آل رو نبینه(البته که امیدوارم همه مون ببینیم)… ولی وقتی اون روزی که امیدواریم برسه رسید، ما از افرادی مثل استاد شعبانعلی و همه ی خواننده ها و عمل کننده های گفته های او، به عنوان کسایی یاد میکنیم که قدم برداشتن در راهی که این ایران آرمانی برای بچه های سرزمین به حقیقت بپیونده….
البته قبول درام
این حرفا رو نمیشه در همه ی شرایط و همه ی موقعیت ها گفت…. خیلی ها مجبورن ساعت رولکس رو به دست بیارن تا بعدا بفروشن و شکم گرسنه رو سیر کنن!
سلام و ارادت. البته من متوجه نشدم شما موافق مطلب من هستید یا مخالف اما به هر حال ممنونم. تشکر از توجه و وقتی که گذاشتید.