دیروز از اتاق فرمان اشاره کردند که تا پایان ماه فرصت دارم محل کارم را در ارگان دولتی بلندپایۀ استان ترک کنم.
البته معمولاً در این گونه مواقع خبردهنده سعی میکند مراعات حال شخص را بکند و از ضرب کلام بکاهد. باری، خبر به سهم خودش جانکاه بود!
دروغ چرا؟! استعفا ندادم یا با میل خویش، کارم را ترک نکردم بلکه به معنی واقعی کلمه اخراج شدم!
البته از واژه «تعدیل» نیروی کار استفاده کردند که بیدرنگ مرا به یاد سیاستهای تعدیل دوره مرحوم هاشمی و سپس سیاستهای ریاضت اقتصادیِ تحمیلیِ اتحادیه اروپا بر یونان انداخت!
صد البته شنیدن چنین خبری، مانند شنیدن خبر برد تیم محبوبت نیست و دستکم در ابتدا احساس ناخوشایندی به انسان از دست میدهد؛ احساس نادیده گرفته شدن، احساس ناامنی شغلی و بدتر از همه: «مادر جان! با خرج زندگی چه کنم؟!»
لیکن، بر خلاف جو چسنالۀ رایج روز، سعی کردم مانند انسان بالغ با مسئله برخورد کنم. با خودم فکرهایی کردم که شعار بودن یا شعور بودن آن بعدها مشخص میشود.
اخراج را خروج از یک میدان و مقدمهای برای ورود به میدان دیگر میدانم؛ بسته شدن دری از سر حکمت و باز شدن دری دیگر از سر رحمت. تهدیدی که روی دگر آن فرصت است.
راستش را بخواهید یک سَمت وجودم از این رخداد خوشحال است. آن سمت که اهل سِمِت و صِفَت نیست. آن قطب مثبت که میخواهد مفیدتر و مؤثرتر باشد و معمولاً در سیستم دولتی به هدفش نمیرسد.
شاید دلداری به خود باشد اما در این دو سال که در این کار دولتی روتینی که مجبوری هر صبح کارت بزنی و همیشه به مافوقی پاسخ دهی و در ترس از دست دادن آبباریکهای به سر ببری، خوشحال نبودم.
شغل آرمانی من (که شاید هیچ وقت به آن نرسم اما برایش تلاش میکنم)، شغلی است که با آن زندگیات را قورت دهی، (در کنارِ قورت دان قورباغه برایان تریسی!)، در انتخاب مکان و زمان کارت و صدالبته اندیشههایت آزادتر باشی، مجبور به مصلحتسنجی و چاپلوسی نباشی. شاید باید مانند حسن یزدانی، آزادکار شوم.
*لطفا این مطلب را هم بخوانید:
سلام
من جوابی برای این سوالتون ندارم ولی از اونجایی که چندسال پیش حس خداحافظی با شغل رو تجربه کردم فکر کردم شاید بشه گفت تجربه مشترکی با شما داشتم. اگرچه من رسما اخراج نشدم، ولی انصراف از شغل به خاطر اجبارهای بیرونی و درونی دست کمی از اخراج نداشت برام.
حس اون زمانم رو زیاد توصیف نمی کنم چون تکرار حرف های شماست و ترکیبی بود از حس های مختلف و متناقضی مثل ابهام، بی تصمیمی، بارش تصمیمات جدید، بی انگیزگی توام با انگیزه مجدد، اهرم پرتاب، دغدغه ی مالی، حس آزادی، باتجربگی و … .
من قبلا لینک یک ویدیو از تد رو در پستی از روزنوشته های محمدرضا گذاشته بودم که طی اون از دیوید هافمن این جملات رو نقل کردم.”از یک چیز بد، باید یک چیز خوب بسازی. و زندگی همین تکه ها و خرده ریزه هاست.”
دیدن این ویدیو شاید بتونه حستون رو نسبت به این اتفاق، خوب کنه.
این لینک ویدیو هست: http://tinyurl.com/jz7touc
این هم لینک پست محمدرضا: https://tinyurl.com/yczfsuo4
امیدوارم به زودی بتونید بر اوضاع مسلط بشین و مسیر مورد علاقتون رو انتخاب کنید.
اگر در توصیف الانم هم که سالها از اون ماجرا میگذره بخوام حرفی بزنم میگم خوشحالم که بیشتر در خدمت خودم هستم. و هر وقت اون زمان رو یادم میاد با خودم میگم چه خوب شد که اینجوری شد 🙂
سلام.
خیلی خیلی ممنونم از اظهار لطف شما.
بله واقعا احساسات مختلف و متناقضی در درون انسان اتفاق می افته.
جمله هافمن هم واقعا درسته.
لینک ویدیو رو حتما سر فرصت می بینم.
موفق تر و پیروزتر باشید.
سلام رفیق . امیدوارم کار بهتری پیدا
کنی . برای کسی که پرتلاشه همیشه کار
وجود داره.
ممنون از لطفت آقا فواد عزیز.
از مطالب خوب شما همیشه استفاده میکنم.
منم امروز اخراج شدم..اونم به صورتی که گفتن بابد تا انجام گزینش صبر کنید.ولی مشخص بود پیچوندن😑
حس الانم خبلی بده.وفتی با انگیزه تمام ی کاریو شروع مبکنی ..همه ی دوستا وآشنات و خبردار میشن
حالا چی داری که بگی
اونا چی فک میکنن راجبت..نمیدونن تو مقصر نبودی
کاش یکم کارفرماها تو اینجور مواقع به احساسات طرف مقابلشون هم فک میکردن
سلام امیدوارم این لحظهای که دارم جواب کامنت رو میدم، شغل جدیدی پیدا کرده باشید. بله اولش سخته اما آدم وقتی به تجربیات و فرصتهای و آدم های جدید فک میکنه امیدوار میشه
من هم دارم اخراج میشم.من فقط ترسم از آبرومه.دعا کنید اگر اخراج شدم یا اخراج هم نشدم آبروم نره.روز و شبم با استرس و دلشوره سر میشه.برام دعا کنید دوستان.مقصر اخراج هم خودمم.اظهار پشیمانی هم کردم ولی گفتن باید کمیسیون تشکیل بشه و هرچی که مدیران بگن.دعا کنید فقط آبروم حفظ بشه
سلام امیدوارم حالا که دارم این پیام رو جواب میدم اخراج نشده باشید. اما نگران آبرو و اشتباه نباشید، انسان جایزالخطاست و هر آدمی ممکنه اشباه کنه، در گذشته هر کس تاریکی هست، مهم اینه که در آینده، فرد چنان نوری درآینده بر زندگی خودش بتابونه که تاریکیهای گذشته تحتالشعاع قرار بگیره.
منم اخراج شدم. البته ظاهرش این بود که با میل خودم کارو ترک کردم بخاطر کاری که دیگران انجام نمی دادن و حرص می خوردم. الان ی ساعت گذشته و رسیدم خونه. همیشه با تمام قوا کار می کردم ولی مدیر منفعلی داشتم که به همه چیز واکنش نشون می داد جز تلاش های من. واقعیتش خنده داره همه چی. ولی خب الان یه فصل جدیدی از زندگی منه. یکم به هم ریختم ولی سعی می کنم تا شب خودمو جمعو جور کنم و برای پیشنهاد همکاری با شرایطی بهتر به سازمان های مشابه برم. برا کسی که کارشو خوب بلده کار دیر پیدا میشه اما شرایطش بهتر از قبل میشه. هیچی دیگه برم یکم مطالعه کنم مغزم راحت شه.
احسنت به شما.
من الان که مدت زیادی از اخراجم میگذره، خیلی خوشحالم که اخراج شدم! ان شالله شما هم در آینده به موقعیتی میرسید که این اخراج رو یک اتفاق خوب در زندگی تان ارزیابی میکنید