واقعیت اینه که اگه ما بخوایم منتظر باشیم یک مطلب درست و حسابی با رعایت تمام جوانب و با استاندارد محتوایی بالا بنویسیم، به راحتی و به زودی نمیشه وبلاگ رو به روز کرد.
گاهی ما وبلاگنویسها یادمون میره وبلاگ نوشتن رو از اون اول برای این انتخاب کردیم که آدم میتونست بدون رعایت تشریفات مرسوم و سختگیریهای نوشتن راحت هر چه دل تنگش میخواست رو بنویسه.
وبلاگ برای این اومد که نویسنده با مخاطبش راحتتر و صمیمیتر باشه و مخاطب این حس رو داشته باشه که زندگی یک فرد را تعقیب میکنه نه فقط افکارش رو.
ما انسانها چه بخوایم چه نخوایم همیشه علایق پنهان و آشکاری به سرککشی و تعقیب زندگی دیگران داریم. خب این علاقه چه بهتر بیشتر صرف تعقیب زندگی فکری و اهداف و اعمال آدمهایی باشه که افکار و اهداف مشترکی با ما دارند (به جای تعقیب اخبار زرد سلبریتیها). فایدهاش اینه که انگیزه و ایده برای زندگی شخصی خودمون میگیریم.
شاید کار کردن در فضای وردپرس دوباره همون حس رسمی و جدی نوشتن را به آدم القا میکنه و نمیذاره آدم بیقید و بند بنویسه. شاید هم دلیل اینه که ما فضای توییتر و اینستاگرام رو برای حرف زدن راحتتر انتخاب کردیم و وبلاگ رو برای انتشار نوشتههای جدیتر.
مثلا اینستاگرام یک قابلیتی داره به نام استوری گذاشتن که اجازه میده شما یک سری مطالب موقت بذاری و پس از یک روز خودش پاک میشه. این قابلیت باعث میشه ترس از اشتباه نوشتن و اشتباه کردن در انسان کمتر بشه. مخاطبت هم اونقدر جدی با این مطالب برخورد نمیکنه که نگران از دست رفتن مخاطب یا هدر رفتن وقت مخاطب و سایر عواقب احتمالی باشی.
یک فرهنگی اخیرا در کشور ما جا افتاده که اظهار نظر کردن و نوشتن را ترسناک میکنه و باعث میشه گاهی آدم قید نوشتن را بزنه: در گذشتهی آدمها میگردند تا چیزی پیدا کنند و مثل چماق بکوبند بر سرش و تخریبش کنند. البته شکی نیست که در برخی موارد که بحث حق عمومی مطرح میشه انسان باید درباره گذشتهاش پاسخگو باشه اما از اون طرف واقعیت اینه که یک انسانِ رو به کمال، مدام در حال تکامل و بهتر شدن هست و باید به انسانها فرصت داد از گذشتهشون عبور کنند و قضاوت نهایی باید بیشتر بر اساس حال افراد باشه نه گذشته.
این فرهنگی که جا افتاده مثلا اظهار نظر دو سال پیش طرف رو با قضاوت الانش مقایسه میکنند و بعد متهمش میکنند به ریاکاری و نان به روز خوردن، خیلی وقتها کمکی به اصلاح آدمها و امور نمیکنه که فقط یک فضای آلوده تهمتزنی ایجاد میکنه. اجازه بدیم انسانها بدون ترس از گذشته و حال و آینده حرف بزنند و حتی اشتباه حرف بزنند و حرفهای قبلیشون رو بدون احساس شرم پس بگیرند تا از دل این حرف زدنهای زیاد حرفهای سازنده و ایدههای ناب متولد بشه (در این موضوع سعی میکنم یک پست جدا منتشر کنم).
به هر حال، به دلایلی که میدونیم انتشار مطلب در اینستاگرام و توییتر و تلگرام نمیتونه به طور کامل جای وبلاگ رو بگیره. وبلاگ نوشتن به تمرکز افکار بیشتر کمک میکنه چون دور از حواشی مزاحم شبکههای اجتماعی (پیام و اعلان و …) هستی؛ بیشتر به یادگیری کمک میکنه، چون میتونی افکار و مطالب فعلی رو با افکار و مطالب قبلی بهتر متصل کنی و اینکه به قدرت نویسندگی کمک بیشتری کمک میکنه، چون فضای بهتری برای نوشتن داری.
یا این اوضاف، راه حل اینکه که اولا ما بیشتر به حال و هوای وبلاگنویسی دهه هشتاد برگردیم و راحتتر و بیتکلفتر بنویسیم. ثانیا، با انتشار یک سری پستهای موقت در کنار پستهای دائمی و جدیتر، قابلیتهای استوری اینستاگرام را شبیهسازی کنیم، ثالثا، بداههنویسی رو به عنوان یک تمرین و مهارت ضروری نویسندگی تقویت کنیم. گاهی اجازه بدیم ذهنمون هر چه دل تنگش میخواد بگه.
در موسیقی سنتی یه چیزی داریم به اسم بداههخوانی یا بداههنوازی که در اون خواننده یا نوازنده بدون برنامه قبلی در همون لحظه با توجه به حسش هر چی دلش میخواد میخونه یا مینوازه. البته بداههخوانی و بداههنوازی رو فقط به افراد کارکشته و اساتید توصیه میکنند.
همین ایده بداههخوانی رو میشه با سختگیری پایین در وبلاگنویسی اجرا کرد و گاهی بداههنویسی کرد. هم لذت و تمرین نوشتن توش هست و هم وبلاگ زودتر به روز میشه. البته بهتره این گونه مطالب یه جوری تفکیک بشه از مطالب اصلی و جدیتر تا مخاطب بهتر تکلیف خودش رو بدونه.
از این رو، بنده از امروز گاهی مطالبی با عنوان بداههنویسی میذارم که ممکنه به طور دائم حفظ یا بعد مدتی حذف بشن. این مطالب رو با دسته و همچنین برچسب «بداههنویسی» مشخص میکنم. البته مخاطب هم باید انتظار کیفیت پایینتر اما احساس صمیمیت و راحتی بیشتری از این مطالب داشته باشه.