بسیاری از جوانان فارغالتحصیل که از پیدا کردن شغل مناسب ناامید و از جهش قیمت دلار و سکه وحشتزده شدهاند ؛از من میپرسند: با بیکاری و تورم چه کنیم؟
اول بپردازیم به بیکاری. وقتی کسی به شما کار نمیدهد، چند حالت دارد:
1- به کار یا تخصص شما نیازی ندارد.
2- نیاز دارد اما امثال شما به اندازه کافی موجود است!
3- نیاز دارد اما ترجیح میدهد سفارششدهها و ازمابهتران را استخدام کند.
هر سه حالت، به این معنی است که کار شما برایش ارزشی ندارد! این واقعیتی است که باید هر چه زودتر بپذیری!
شاید پیش خودت مدرک و دانش خیلی ارزشمندی داری اما وقتی متقاضی ندارد، بیارزش است (+).
در هر حال، گویی بازار کار مانند معشوقی بیوفا ابرو بالا میاندازد و به تو کممحلی میکند.
با وجود این، چه باید کرد؟
1- آقا یا خانم خودت باش
بیش از حد ناز معشوق را نکش و عزت نفست را جریحهدار نکن.
اگر واقعا فکر میکنی چیز ارزشمندی در چنته داری که دیگر قدردان نیستند، دستکم خودت میتوانی ارزش خودت را بدانی. کسب و کاری راه بیندازی و از مهارت و دانش و تخصص خود پول در بیاوری.
در واقع، خودت، خودت را استخدام کن. خودت کارآفرین، ارزشآفرین و به قول قدیمیها آقا یا خانم خودت باش.
2- رهایش کن و با دیگری باش
جهان پر است از معشوقهای زیبا که حاضرند با کمال میل تو را در آغوش گیرند.
وقتی بازار کار یا کارفرمایی قَدرت را نمیداند، رهایش کن و به بازار کار یا کارفرمای دیگر فکر کن.
اگر در محیط کار فعلی جایی برای تو نیست، در محیط کار دیگر دنبال کار بگرد, در سازمانهای دیگر، شهرهای دیگر، کشورهای دیگر، بخشهای دیگر، حوزههای دیگر، شغلهای دیگر. با آدمهای دیگر کار کن.
3- خودت را ارزشمند کن و برگرد
اگر معشوق به تو کممحلی میکند، تو هم به او کممحلی کن! مدتی او را تحریم کن و از او دور شو (اگر نیاز ضروری به درآمد نداری)؛ وقتی جذاب و دلربا شدی برگرد، آن وقت اوست که به دست و پای تو میافتد!
درست است که شغل نداری اما ارزشمندترین منبع عالم را در اختیار داری: وقت و زمان. وقتی شغل پیدا نمیکنی یعنی امکان این را نداری که زمان خود را تبدیل به کار و سپس تبدیل به پول کنی.
این عدم امکان، در وضعیت تورمیحتی میتواند اتفاق خوبی باشد (عدو شود سبب خیر، اگر خدا خواهد!) ،چون مجبور نیستی زمانت را تبدیل به چیزی میکنی که ارزش آن مرتب درحالکمشدن است (زیرا در شرایط تورمی، پول مرتب کمارزشتر میشود). در واقع، در وضعیت تورمی، اگر شغلی با حقوق ثابت داشته باشی، بخشی از دسترنجت و زمان ارزشمندت را به جیب کاسبان تورم میریزی!
به جای کار کردن، زمانت را میتوانی تبدیل به سرمایههای ارزشمندی چون دانش و مهارت کنی، برای مثال تسلط بر زبان انگلیسی، برنامهنویسی و انواع مهارتهای فنی. در اقتصاد ما به این کار میگوییم: سرمایهگذاری در سرمایه انسانی.
واقعیت این است که بسیاری از ما آنقدر توانایی مالی و مهارت دلالبازی نداریم که پولمان را از طریق خرید سکه و ارز و طلا حفظ کنیم. در این شرایط، بهتر است پولمان را در مغزمان نگه داریم و و از گزند تورم و نوسانات اقتصادی حفظ کنیم.
البته گرفتن یک مدرک لزوماً ارتقای سرمایه انسانی نیست؛ مدرک و مهارت و دانشی ارزش دارد که بازار حاضر باشد برایش پول بدهد؛ چه بهتر که در خارج از کشور نیز متقاضی داشته باشد.
ارتقای سرمایه انسانی به ارتقای دانش و مهارت محدود نمیشود و فعالیتهایی مانند برندسازی شخصی و افزایش ارتباطات را نیز شامل میشود.
حتی میتوانی زمانت را صرف خودسازی و بهبود تواناییهای روحی و معنوی کنی تا آدمی شوی که در مقابل ناملایمات بازار کار و افراد دیگر، قویتر و خودساختهتر باشی.