درختان گردوی روستای ما در اکثر سالها سرما میزنند اما چرا مردم، چاره اساسی برای این مشکل نمیکنند؟ برخی دلایل:
1- کشاورزی شغل اصلیشون نیست
2- ریسکگریز هستند
3- دانش ایجاد تغییرات رو ندارند
و…
اما یکی از علتهای روانی رو من «سندرم سرمازدگی» نامگذاری میکنم.
اگه درختها در همه سالها سرما میزدند قطعا به فکر چاره میافتادند اما اتفاقی که میافته اینه که مثلا چهار سال سرما میزنه، بعد تا میره که مردم کاملا ناامید بشند، سال بعدش درختان یه مقدار حاصل میدن و مردم دوباره امیدوار میشن و… این چرخه امید کاذب مرتب تکرار میشه و جلوی تصمیمات اساسی رو میگیره.
در واقع «مرگ یک بار شیون یک بار» رخ نمیده و امید نیمهجان به کشاورزی نیمهجان تبدیل میشه.
این پدیده رو در جاهای دیگه از جمله در روابط عاطفی هم میبینیم؛ مثلا مرد رفتار خیلی بدی با زن داره، درست در لحظهای که زن داره طاقتش طاق میشه و فکر طلاق میافته، مرد تغییر رفتار میده و دوباره برای مدتی زن رو امیدوار میکنه. (دکتر آرش نراقی به این پدیده رابطه خاکستری میگه).
این سندرم از اونجا ناشی میشه که ذهن ما به آخرین مشاهدات نسبت به سایر مشاهدات، وزن بیشازحدی میدیم.
جناب کمرودی عزیز چگونه بگویم که از دیدن شروع دوبارهی وبلاگتان بینهایت خوشحالم. حالا یا واقعا فعال نبودید و یا من به آدرس اشتباهی وارد میشدم.
واقعا ناراحت بودم. با خودم میگفتم که نکند در دوران کرونا بلایی سر دکتر کمرودی عزیز آمده است؟
خلاصه اینکه همیشه شاد و تندرست باشید. ارادتمند شما همایون
سلام و ارادت همایون جان.
بله یک مدت تعطیل بود.
سپاس فراوان از لطفت.
وجود خوانندگانی مثل شما هم باعث افتخار است و هم انگیزهبخش.
سلامت و پیروز باشید.