کامنتگذاری شیوه دیگهای هست که برای بروز کردن وبلاگ دارم و کامنتهایی که در وبلاگهای دیگه گذاشتم رو اینجا قرار میدم.
فهرست مطالب
جایگزینی لذتهای عمیق
در ذیل مطب تغییر سیستم پاداش مغز نوشتم:
این علاقه به لذتهای سطحی به صورت پیشفرض در همه انسانها وجود دارد و مشکل ذهن و مغز شما نیست و در اکثر مردم وجود دارد. اما خبر خوب این است که با وقت گذاشتن و صبور بودن میتوان لذتهای عمیقی کشف کرد که انسان را از لذتهای سطحی دور کنند مانند کتاب خواندن، فیلم دیدن، سفر و تفریح، ورزش، موسیقی شنیدن، ساز نواختن، یادگیری، نوشتن ، شغل مورد علاقه و …
اما مهمتر از اینها، رسیدن به آرامش عمیق درونی است، چون اغلب برای لذت نیست که به دنبال لذتهای سطحی میرویم بلکه برای فرار از بیقراری روحی است.
مصطفی ملکیان و مقوله فرهنگ
در ذیل مطلب شعبانعلی با عنوان «فرهنگ چیست» نوشتم:
1- در مورد تعریف فرهنگ همان طور که توضیح دادی بسیار محل مناقشه هست اما خودم با تعریف مصطفی ملکیان همدل هستم یعنی فرهنگ عبارت است از «آنچه انسانها در درون خود ساختهاند» و شامل باورها، احساسات و خواستههای فرد میشه.
2- تمایزی که بین «سطح فرهنگ» و «غنای فرهنگ» توسط برخی از اندیشمندان مانند دکتر مردیها انجام شده به نظر من خیلی مفید هست.
سطح فرهنگ یعنی چقدر از نظر عقلانی و علمی و اخلاقی در فرد یا جامعه رشد صورت گرفته.غنای فرهنگی یعنی یک فرد یا جامعه چقدر از نظر مولفههای فرهنگی مختلف مثل زبان، آداب و رسوم، هنر و لباس و … پربار هست، فارغ از اینکه اینها چقدر عقلانی، سازنده و درست هستند.
در ادامه نوشتم:
درود مجدد محمدرضا جان
نکات مختلفی که بسیار تاملبرانگیز هستند و میشه راجع به هر کدومشون بحث کرد.
مهم ترین نکته نقدی هست که افراد دیگری هم به نوعی به آقای ملکیان وارد کردند و نداشتن نگاه Collective Level هست.البته خود ایشون بهتر میتونن به این انتقاد پاسخ بدن اما تا جایی که من متوجه شدم مسئله اینه که ایشون اساسا برای Collective Level اصالتی قائل نمیشن، چون جمع و اجتماع رو یک مفهوم انتزاعی میدونن و معتقدند اون چه که در واقع وجود داره افراد هستند و جامعه چیزی نیست جز اجتماع انسانهای مختلف. برای همین تنها به اصالت فرد اعتقاد دارند. اگر اصالتی هم به فرهنگ میدن تنها به این دلیل هست که جزئی از وجود یا جز متعلقات انسان هست. منظور ایشون از فرهنگ جامعه، رشد فرهنگ تک تک افراد جامعه هست نه خود جامعه به عنوان یک مفهوم واقعی…
در ذیل همین مطلب در جواب کامنت یکی از بچهها نوشتم:
بنده خودم در این مبحث صاحبنظر نیستم و صرفا یادگیرنده هستم اما برای گرم شدن بحث عرض کنم:
از یک سو، جامعه و اجتماع به صورت یک حقیقت مستقل وجود خارجی ندارند بلکه وجود و بروز اونها به وجود افراد و انسان ها بستگی داره.به همین دلیل میگیم این مفاهیم به خودی خود اصالتی ندارد و انتزاعی هستند (همان طور که آب بدون مولکولهایش وجود خارجی نداره و یک دانشمند بخواد عمیقتر بحث کنه پایه مطالعاتش رو میبره روی مولکولهای آب)
از سوی دیگه، یک اندیشمند در علوم انسانی باید میخ نظریه و بحث خودش رو در زمینی بکوبه خیلی عمیق و سفت باشه و روی هوا نباشه. بنابراین ملکیان میاد اصالت رو به انسان میده که موضوع اساسی و هدف علوم انسانی هستش و در حقیقتش شکی نداریم.
نظریهپردازی در علوم انسانی مثل ساختن یک خونه هست که شما از پایین مستحکم شروع کنی و بری بالا.
در حوزه اقتصاد هم انتقادی که به برخی نظریههای اقتصاد کلان وارد میشه اینه که مبانی اقتصاد خرد درستی نداره، یعنی شما مثلا میای درباره تولید ملی یک جامعه بحث میکنی بدون اینکه رفتار تولیدکنندگان را تبیین کنی.
اشکالی نداره شما میتونی درباره جامعه و اجتماع بحث کنی اما اول از همه نباید دچار گمراهی بشی که اینها به عنوان موجودات مستقل وجود دارند.
بله درسته، رفتار فرد در حوزه فردی با رفتارش در اجتماع میتونه متفاوت باشه اما به این معنی نیست که پای موجود خیالی به نام جامعه وسطه بلکه باید رفتار«افراد» در اجتماع مطالعه بشه که باز نهایتا پایه بحث «فرد» هست.
شما میتونی بری اشکال سیستمها و مناسبات حاکم بر جامعه رو در بیاری اما نهایتا میبینی این سیستمها و مناسبات توسط یک سری افراد بنا شده و دوام آورده و باید توسط یک سری افراد اصلاح بشه. پس باز باید برگردی و پایه بحث رو بذاری روی تغییر افکار و فرهنگ افراد.
حالا شما اگه بخوای در حوزه فرهنگ هم بحث کنی باید تعریفی ارائه کنی که پایهاش در زمین سخت واقعیت باشه نه در آسمان انتزاع. این زمین سفت همون انسانها و افراد هستند که در حقیقت وجود خارجی دارند وسازنده فرهنگ هستند.
میشه درباره فرهنگ جامعه صحبت کرد اما نه مستقل از افراد جامعه. نمیشه افراد در حاشبه قرار دارد و از آسمون درباره فرهنگ یک جامعه صحبت کرد.
در ادامه در پاسخ به شعبانعلی نوشتم:
سپاس محمدرضا جان بابت معرفی مقاله آقای محدثی، حتما مطالعه میکنم.
از جنبه عملی و با دید پراگماتیستی کاملا برام روشنه که نگاه Collective Level در اندیشه ملکیان کمرنگه اما از نظر تئوریک هنوز برام روشن نیست که این نقصان از کجا نشات میگیره.
شاید مشکل اینه که ملکیان پایه یا شروع اندیشه خودش رو «فرهنگ» (با تعریف خودش) قرار میده در حالی که باید پایه بحث «نهاد» باشه.
منظور از فرهنگ در اندیشه ملکیان همون عقلاینت و معنویت هست که بیشتر در سطح فردی مصداق پیدا میکنه.
در حالی که «نهاد» (حداقل طبق تعریفی که ما اقتصادیها داریم) مجموعهای از قواعد رفتاری رسمی (قوانین) و غیر رسمی (قیود) هستند که قاعده بازی را در یک جامعه تعیین میکنند که شامل فرهنگ در معنای گسترده (عقلاینت و معنویت و هنر و دانش و آداب و رسوم و سنن و …) به علاوه قوانین و ساختار حکمرانی اقتصادی-سیاسی-اجتماعی میشه. بنابراین هم جنبه فردی و هم جنبه جمعی رو پوشش میده.
ظلم به واژهها
در ذیل مطلب شعبانعلی
درود محمدرضا جان
1- مطلبت دیده شد، پسندیده شد.
Seen and liked
2- همین که برخی از سیاستمداران ما واژهها رو درست تلفظ کنند و گاف کلامی ندن راضی هستیم، دقیق حرف زدن پیشکش!
3- به قول کنفسیوس همه ظلمها از ظلم به کلمات شروع میشن، چون ظالمان ابتدا با زبونبازی، ذهن خود و دیگران رو مهیای انجام و یا پذیرش ظلم میکنند و بعد دست به ظلم میزنند!
4- شاید بزرگترین استفاده نادرست یا سواستفاده از کلمات در استعمال واژه «مردم» رخ میده وقتی سیاستمداران برای پیشبرد اهداف (بعضا شوم) خود از مردم مایه میذارن و خواسته گروه یا حزب متبوع خودشون رو بهغلط خواسته «مردم» معرفی میکنند؛ در حالی که مردم از نظر اونها همون خودشون یا خودیها هستند!
5- اشارهات به واژه «لیبرال» هم بجا بود. فکر کنم بر خلاف کشور ما که «لیبرال» یک فحش حساب میشه و خیلیها سعی میکنند ازش فرار کنند، در غرب اغلب «لیبرال» صفت افتخارآمیزی حساب میشه و خیلی از گروهها و فعالان سیاسی (چه چپ و چه راست) سعی میکنند که اون رو به خودشون یا مکتب فکریشون منسوب کنند و بنابراین یک فضای زبانی مشوش ایجاد شده!
6- در کل وقتی از واژهها نادرست استفاده میکنیم متوجه نیستیم داریم فضای زبان رو غبارآلود و دودآلود و فضای گفتگو و حقیقتجویی برای همه (از جمله خودمون) دشوار میکنیم و و نهایتا دودش به چشم همه میره؛ البته فکر کنم سیاستمدارانی که ضدحقیقت هستند با این قضیه مشکلی نداشته باشند!
بهترین روش یادگیری برای من
ذیل مطلب یاور مشیرفر:
سلام یاورجان
منم برای یادگیری، رابطه خوبی با ویدیو ندارم و با متن و کتاب بیشتر حال میکنم.
آدم با متن که کار میکنه دستش خیلی بازتر هست:
1- خیلی راحتتر میتونی مطالب مهم رو جدا کنی و یادداشتبرداری و حاشیهنویسی کنی و هر وقت خواستی برگردی مرور کنی.
2- سرعت پیش رفتن بیشتر دست خودت هست تا مدرس، میتونی راحتتر مطالب بیاهمیت رو رد کنی و از مهارت تندخوانی در جاهایی که لازمه استفاده کنی.
و …
رفتار رمهای
ذیل مطلب شعبانعلی:
درود محمدرضا جان
فکر کنم رفتار گلهای (رمهای) رو هم باید اضافه کرد تا به فهرستی از مهمترین کژرفتاریهایی برسیم که در کشور ما سیستمهای ناکارامد ایجاد کردند.
اگر اشتباه نکنم «رفتار رمهای» در مقابل «بازی اقلیت» قرار میگیره. در بازی اقلیت، فرد در این توهم هست که داره رفتار متفاوتی نسبت به اکثریت انجام میده اما دررفتار گلهای فرد بدون فکر کردن، از اکثریت تبعیت میکنه.
البته خیلی وقتها شرکت در بازی اقلیت هم نهایتا به رفتار گلهای منجر میشه و در واقع این دو رفتار دو روی یک سکه هستند. مثلا خیلیها که پولشون رو بردند بورس فکر میکردند دارند عمل متفاوتی نسبت به بقیه انجام میدن یا اونقدر زرنگتر از بقیه هستند که زودتر از بقیه و قبل ترکیدن حباب پولشون رو بیرون میکشن اما نهایتا قربانی رفتار رمهوار شدند!
شاید همه رفتارها ناشی از این احساس (درست یا غلط) باشه که افراد فکر میکنند در بازی «بد و بدتر» گرفتار شدند!
فواید مرگاندیشی
در ذیل مطلب سجاد سلیمانی نوشتم:
در کل مرگاندیشی فواید زیادی داره از جمله برای انگیزه گرفتن، بزرگ فکر کردن، همدلی کردن و در کل زندگی کردن.
بله قبول دارم. مرگاندیشی فقط باید موقت و موردی باشه. به قول استاد ملکیان آشیانه ما باید در زمان حال باشه (در حال زندگی کنیم)، فقط در صورت نیاز ، موقتا سری به گذشته یا آینده میزنیم برمیگردیم به زمان حال که زندگی اونجا جریان داره.
داستان دو نگهبان
درباره مطلب #شعبانعلی با عنوان «داستان دو نگهبان» نوشتم»
یکی سرش به کار خودش است، یکی سرش در زندگی دیگران!
یکی خود را خدمتگزار خلق می داند، یکی خود را نماینده خدا!
یکی مراقب درست انجام دادن کار خود است، یکی مراقب خطا نکردن دیگران!
یکی نگران رنج کشیدن دیگران است، یکی نگران لذت بردن دیگران!
یکی بخش خصوصی وظیفه شناس است، یکی بخش عمومی مداخله گر!