فهرست مطالب
عواقب زندگی احساسی
اگه زندگیتون رو بر پایه احساساتتون جلو ببرین به مشکل می خورین، چه مشکلی؟ الان می گم خدمتتون:
۱. خودخواه میشید، چون احساساتتون فقط توسط خودتون تجربه میشن. نمی تونن بگن چی برای مادرتون، کارتون یا حتی سگ همسایتون درسته. تنها چیزی که میگن اینه که چی به شما حس خوبی میده…
۲. احساساتون موقتی هستن: اونا لحظه ای هستن، نمی تونن بگن هفته بعد، سال بعد یا حتی ۲۰ سال بعد چی به نفع شماست.
۳. احساساتتون دقیق نیستن: تا حالا شده یکی از دوستاتون یه چیزی گفته باشه و شما خیلی ناراحت شده باشین، بعدا کاشف به عمل بیاد که بابا اینطوریا هم نبوده و اصلا منظورش اونی که شما برداشت کردین نبوده؟ لازمه بدونین احساساتتون ممکنه باعث بشن تصمیمات غلط بگیرین، اشتباه برداشت کنین و واقعیت رو اون طوری که دقیقا هست نبینین.
منبع: ارگانیک مایندد
{توضیحات من: این مطالب در کتاب «شاد بودن کافی نیست» هم اومده. در یکی از پستها قبلا به این کتاب اشاره کردم.}
رهایی از احساسات
دقت کردین به محض اینکه می خواین هیجاناتتون رو کنترل کنین، شدت می گیرن؟ می دونین چرا؟ چون ما فقط به کارهایی که دوست داریم انجام بدیم احساس نداریم، ما به خود احساساتمون هم احساس داریم. من اسم این پدیده رو گذاشتم چند احساسی. مثلا اگه شما احساس بدی نسبت به چیزهایی که حس بد میدن داشته باشین مدام از خودتون انتقاد می کنین، هیجاناتتون رو سرکوب می کنین یا به شکل افراطی مودبانه رفتار می کنین. یا وقتی احساس بدی درباره چیزی که احساس خوبی میده داشته باشین، دائما احساس گناه می کنین و از خودتون انتقاد. یه وقت هایی هم هست که آدما احساس خوبی نسبت به چیزایی که احساس بدی میدن دارن، همینم باعث میشه نسبت به مسائل اخلاقی بی اعتنا باشن و فکر کنن بقیه لیاقت چیزایی که اونا دارن رو ندارن.
حالا راه خلاص شدن از دردسرهایی که احساساتتون ایجاد می کنن چیه؟ برداشت هایی که از هیجاناتتون دارین رو کنترل کنین، نه خود هیجانات رو. ممکنه امروز به هزار و یک دلیل ناراحت باشین، ممکنه بعضی از این دلایل مهم باشن و بعضی هاشون نه. اما این تویی که تصمیم می گیری این دلایل تا چه حد مهم باشن. اینکه بتونی برداشت های متفاوتی از احساساتت داشته باشی خودش یه مهارته. اینکه بفهمی لزوما زندگی اون طوری که تو احساس می کنی نیست. نه اینکه احساساتتون مهم نباشن، مهم هستن اما نه به اون دلایلی که شما فکر می کنین. شما فکر می کنین مهم هستن چون به خودتون، دنیا و روابطتتون معنی میدن. اما این درست نیست، برداشتی که شما از احساساتتون دارین هست که به زندگی شما معنی میده.
منبع: ارگانیک مایندد
روش های معمول غلبه بر تنبلی
چندتایی استراتژی برای حقه زدن به ذهنتون و وادار کردنش به انجام کارهایی که دلش نمیخواد انجام بده، هست.
یکیش به وجود آوردن شرایطی که گاهی بهش میگن: محیط غیرقابل فرار. یعنی شما شرایطی رو برای خودتون ایجاد میکنید که انجام ندادن کار از انجام دادنش سختتر بشه. به طور مثال: اگر میخواید وزن کم کنید، میتونید برید باشگاه و یه برنامه ورزشی و رژیم درمانی مثلا یک میلیون تومانی که فقط برای ۴ هفته آینده مجوز استفاده داره بخرید. اینطوری دردی که هدر دادن یک میلیون تومان پول و سر کلاسهای باشگاه نرفتن براتون ایجاد میکنه، از رفتن به باشگاه و ورزش کردن، بیشتر میشه.
یک راهکار دیگه برای غلبه به تنبلی، استفاده از قانون “یه کاری بکن…”. این قانون میگه، هر کاری که میخوای انجام بدی، با سادهترین جزء اون کار شروع کن. من نوشتن این استوریها رو به تعویق انداخته بودم، در نتیجه به خودم گفتم که میشینم پای کامپیوتر و فقط جمله اول رو مینویسم. به طور عجیبی، وقتی شما خودتون رو وادار میکنید که جمله اول رو بنویسید، نوشتن ۴۰ جمله بعدی، خیلی سادهتر میشه. این روش در مورد مثال باشگاه رفتن هم صدق میکنه. فقط به خودتون بگید: لباسهای ورزشیت رو بپوش. به محض اینکه شما اون لباسها رو بپوشید، احساس حماقت خواهید کرد که ورزش نکنید. در نتیجه: ورزش میکنید. قانون یه کاری بکن از این حقیقت استفاده میکنه که عملکرد، هم به وجود آورنده انگیزهس، هم ناشی از اونه…
منبع: ارگانیک مایندد
علت ریشهای تنبلی و به تعویق انداختن کارها (اهمال)
اگر این به تعویق انداختن، در مورد یک کار مسخره ناخوشایند (بیرون بردن زباله) نباشه، وقتی در عمق خودش، ناتوانکننده، زندگی خرابکن و مو سفیدکن باشه، همیشه ریشه در یک ترس داره. ولی این ترس از کجا میاد؟
یادتون باشه: هر چه انجام کاری، هویت شما رو بیشتر تهدید کنه، شما بیشتر از انجامش اجتناب میکنید. این یه قانونه. یعنی، اگه یه کاری، نگاه شما به خودتون رو تهدید کنه (اینکه در مورد خودتون چه باورهایی دارید)، بیشتر و بیشتر برای انجامش، تاخیر خواهید کرد. نکته جالبی که در مورد این قانون وجود داره اینه که این قانون هم در مورد مسائل خوب صادقه و هم مسائل بد. به دست آوردن یک میلیون دلار پول نقد، همونقدر هویت شما رو تهدید میکنه که از دست دادن تموم داراییتون…
تو دوران دانشجویی هر چی بیشتر تلاش میکردم تا خودم رو متقاعد کنم که یک دانشجوی فوقالعاده هستم و حرفهای مهمی برای گفتن دارم، نوشتن پروپوزال دکترام بیشتر و بیشتر هویت من رو تهدید میکرد و نوشتنش رو بیشتر به تعویق مینداختم. درحالیکه اگر تصورم این بود که من یک شخصیت معمولی و دانشجوی خیلی معمولیتر هستم، در این صورت نوشتن، هیچ چیزی رو تهدید نمیکرد و به تعویق انداختن کار، متوقف میشد.
بدووو، تو میتونی، تو خیلی باهوش و خفنی، تو از پس هر کاری که بخوای انجام بدی، بر میای. ولی هرچی بیشتر با چنین حرفهایی تصورتون از خودتون رو بالا ببرید و هویتهای برتر، مثل باهوشترین و بهترین و خفنترین رو بیشتر به خودتون برچسب بزنید، هر عملکرد کوچیکی میتونه این باور رو تهدید بکنه. وقتی ما تموم این داستانهایی که از خودمون، برای خودمون تعریف میکنیم رو رها کنیم و جوگیر نشیم، آزاد میشیم تا بتونیم واقعا عمل کنیم، شکست بخوریم و رشد کنیم. وقتی یک مردی قبول میکنه که: شاید من اونقدر هم همسر خوبی نیستم، اونوقت ناگهان احساس رهایی میکنه و به لجاجت نرفتن پیش روانشناس خاتمه میده، چون دیگه هویتی با عنوان همسر خوب بودن نداره که ازش مراقبت کنه…
پس، خودتون رو به سادهترین و معمولیترین شیوهها تعریف کنید. هر چه که این هویتی که برای خودتون تعریف میکنید کمیابتر باشه، همه چیز و هر اتفاقی بیشتر و بیشتر، تهدیدش میکنه و در ادامه این تهدیدها، اجتناب و ترس به سراغتون میاد و انجام همه کارهایی که اهمیت دارن رو به تعویق میاندازید.
منبع: ارگانیک مایندد
بنویس تا اتفاق بیفتد
من معتقدم گفتن و نوشتن مکرر یک چیز در نهایت میتواند تو را به انجام آن کار سوق دهد. اصلاً کتاب «چرا باید زیادتر حرف بزنیم» را هم به همین منظور نوشتم. همواره به دوستانم پیشنهاد میکنم اگر از انجام کاری میترسند یا حس میکنند از آمادگی لازم برخوردار نیستند، دربارۀ آن کار بنویسید. آنقدر بنویسید تا جرأت و آگاهی و آمادگی آن کار را به دست بیاورند. با نوشتن خودشان را هُل بدهند.
منبع: شاهین کلانتری
نوشتن فکر کردن عمیق است
«کاری که ذهنتون با یک هفته درگیری و با خودش حرفزدن میکنه نوشتن توی یک ساعت براتون انجام میده.»
منبع: وبلاگ شاهین کلانتری