همه ما در یک زمینه خاص، یک یا چند نقطه قوت داریم مثل روابط عمومی بالا، تسلط کلامی، قدرت جسمانی، داشتن دانش، داشتن سرمایه.
و همه ما در یک زمینه خاص، یک یا چند نقطه ضعف داریم مثل خجالتی بودن، اعتماد به نفس پایین، پرخوابی، اهمالکاری، ارتباطات کاری پایین، حمایت پایین از طرف اطرافیان.
سوأل مهم اینه: اول و بیشتر به دنبال برطرف کردن نقاط ضعف باشیم یا تمرکز کنیم روی نقاط قوت خودمون؟
پاسخ من:
باید بین ضعفها و نقصها تفاوت قائل بشیم.
ضعفها: کمبودهایی که سرعت ما رو کند میکنند اما باعث توقف ما نمیشن.
نقصها: کمبودهایی که مانع حرکت هستن و باعث توقف ما میشن.
اگه منظور از ضعفها همون نقصها باشه، دو کار میشه کرد:
- یا مسیرمون رو کاملا عوض کنیم و در حوزهای وارد بشیم که در اون دچار نقص یا دستکم نقص اساسی نیستیم.
- یا اول از همه، نقصها را برطرف کنیم.
انتخاب بین یکی از این دو تا بستگی به این داره که چقدر اون مسیر و هدف برامون مهمه و چقدر گزینه جایگزین در اختیار داریم.
اما اگه منظور از ضعف، همون تعریفی باشه که گفتم، جواب من اینه: اول و بیشتر باید روی مانور دادن روی نقاط قوت و تقویت اونها تمرکز کنیم نه تلاش برای جبران و تقویت ضعفها. دلایل:
1- تمرکز روی ضعفها، انرژی منفی زیادی به ما تحمیل میکنه و اعتماد به نفس و عزت نفس ما را بهشدت پایین میاره تا حدی که میتونه نقاط قوت ما رو هم کمرنگ کنه.
2- معمولاً فهرست ضعفها بسیار بیشتر از فهرست قوّتها هست و برطرف کردن همه ضعفها غیرممکنه و بهتره دچار کمالگرایی نباشیم.
3- تمرکز روی قوتها آنقدر موفقیت، دستیابی به منابع جدید و اعتماد به نفس برای ما به همراه میاره که با توان بسیار بیشتر از شرایط اولیه میتونیم وارد نبرد با ضعفها و حتی نقصها بشیم.
به بیان دیگه:
-
اگه فک میکنیم ضعفها در حد نقصهایی هستن که ما رو در آینده با تهدید جدی مواجه میکنن باید همین الان یا از مهلکه فرار کنیم یا باهاشون مبارزه کنیم.
-
اگه فک میکنیم ضعفها در آینده نزدیک، تهدیدی برای ما نیستن، فعلا فراموششون کنیم.
-
روی نقاط قوت تمرکز کنیم و از فرصتها استفاده کنیم و با تجدید قوا ضعفها را برطرف کنیم.
مثال برای فهم بهتر مطلب:
فرض کنیم یه نفر میخواد مجری یا گوینده بشه و از نظر خودش یه نقصی داره مثل لکنت زبان یا داشتن لهجه.
دو تا راه داره:
1- همین الان باید لکنت زبان را درمان کنه یا تلاش کنه برای از بین بردن لهجه. چون میبینه با داشتن لکنت زبان یا لهجه نمیتونه مجری یا گوینده خوبی بشه.
2- بیخیال مجریگری و گویندگی بشه.
حالا فرض کنیم این نقصها رو نداره و یه ضعفی داره به نام خجالتی بودن.
خجالتی بودن یه نقص نیست، فقط ضعفیه که سرعتش رو کند میکنه. ضمناً میتونه مجری رادیو بشه یا هر نوع گویندگی که احتیاج به حضور در جمع نداشته باشه.
یا ضعفش اینه که تنبله و به اندازه کافی برای هدفش تلاش نمیکنه.
از طرف دیگه این فرد صدای خوبی و داره استعداد خوبی هم در زمینه تسلط کلامی داره.
باید چیکار کنه؟
آیا باید انرزیاش رو صرف مبارزه با کمرویی و تنبلی کنه؟
به نظر من نه.
این فرد باید تمرکز کنه روی صدای خوب و استعداد کلامیاش.
مثلا سعی کنه قدرت نوشتنش رو قوی کنه و موفقیتهایی رو در عرصه مطبوعات به دست بیاره.
بعد از این موفقیتها اعتماد به نفسش و انگیزهاش میره بالا. هم پرانگیزه میشه و تنبلیاش برطرف میشه و هم با اعتماد به نفس بالا در جمعها حضور پیدا میکنه.
حالا یه گریزی بزنم به صحرای کربلا و مبحث توسعه:
آیا یک کشور باید در ابتدا به دنبال برطرف کردن ضعفهاش باشه (مثل خودکفایی در تولید همه محصولات یا توسعه متوازن و برابر همه مناطق و بخشها) یا تمرکز کنه روی قوتها (تأکید روی مزیت رقابتی کشور و اولویت دادن توسعه به بخشها و مناطق مستعدتر)؟
طبق همون فرمولی که گفتم اگه نقصها و کمبودهای اساسی وجود داره ( مثل فقر مطلق) همین الان باید برای برطرف کردن اونها تلاش کنه (البته تا جایی که منابع موجود اجازه بده).
جد از این، اون کشور نباید انرژیاش را روی ضعفهاش هدر بده، مثلا در شرایطی که در زمینه منابع آبی دچار کمبود هست، دنبال این نباشه ضعفهاش رو در زمینه واردات فلان محصول آببر جبران کنه. یا نباید منابع محدودش رو برای توسعه بخشها و صنایع داغونی که شانس کمی برای رقابت در عرصه جهانی دارن هدر بده.
بلکه باید روی نقاط قوتش تمرکز کنه: محصولی که با قیمتی پایین تر از سایر کشورها تولید میکنه، مناطقی که زیرساختهای آمادهتری برای توسعه دارن، بخشهایی که ظرفیت رشد سریعتر و بالاتری دارند.
یه گریزی هم میشه به صحرای نینوا و مبحث کسب و کار زد و بر مبنای همین قاعده میشه استراتژی مناسب را برای یک شرکت و یا استارتاپ پیدا کرد. من در اینجا گریزی نمیزنم اما شما میتونید در کامنتها این کار رو بکنید!