به نظر من، بزرگترین و شگفتانگیزترین توانایی بشر نادیده گرفتن مرگ است.
با اینکه میدانیم مسیر زندگی به دهان هیولای وحشتناکی چون مرگ ختم میشود، در اغلب اوقات، بیتوجه به پایان مسیر، فقط مشغول خودِ مسیر میشویم.
در واقع، همه ما ذاتاً شجاع هستیم، فقط خودمان خبر نداریم!
دست شرور طبیعیت، به مرگ میگیرد تا به تب راضی شویم اما ما تب نمیکنیم بلکه با تمام وجود زندگی میکنیم.
در این خصوص روشنفکران پوچگرا (نیهیلیست) بهتر است از عامه مردم یاد بگیرند که چگونه واقعبینانه و خردمندانه با مرگ برخورد میکنند.
در حقیقت، مردم اگاهانه یا ناآگاهانه به این توصیه خردمندانه عمل میکنند: «وقتی نمیتوانی قواعد بازی را عوض کنی، خفه شو و بازی کن» (جملهای از مصطفی مستور در کتاب « من گنجشک نیستم»)
توجه داشته باشید صحبتم درباره مواجه عارفان و قدیسان با مرگ نیست که مرگ را زیبا میدیدند، صحبتم درباره همین مردم عادی است.
حال که از غول بی شاخ و دمی مانند مرگ نمیترسیم، ترسیدن از چیزهای خیلی کوچکتر به شوخی میماند؛ برای مثال ترس از شکست مالی، ترس از دست دادن شغل و ترس از قضاوت مردم.
البته در این نگاه، ترسهای منطقی (در حد احتیاط) برای حفظ زندگی (مثلا پرهیز از غذای مسموم یا فرار از دست گرگ) اتفاقاً ترس نیست و نوعی شجاعت است، برای حفظ زندگی و مواجهه با مرگی که دیر یا زود فرا میرسد.
در این معنا، خودکشی، بزدلی محض است؛ انسان شجاعدل، میماند، میجنگد و به کوری چشم مرگ، با تمام وجود زندگی میکند.
شاید گفته شود: مردم زندگی میکنند، چون چاره دیگری ندارند یا چون جرأت خودکشی ندارند. اما پاسخ: حتی اگر این نکته واقعیت داشته باشد، همین که اندیشیدن به مرگ، در مشغولیت ذهنی عامه مردم سهم کوچکی دارد و بهندرت آنها را پریشان میکند، نشان میدهد آنها بهخوبی با مرگ کنار آمدهاند.
آموزه ادیان این است «طوری زندگی کنید که مرگی نیز وجود دارد»، چون میخواهند با آگاه کردن مردم از جهان پس از مرگ، آنها زندگی متدیانهتری در پیش بگیرند اما اگر شما نسبت به وجود جهان آخرت تردید دارید و انگیزه زندگی اخلاقیتان مبتنی بر عقلانیت فرادینی است، میتوانید «طوری زندگی کنید که گویی مرگی وجود ندارد»؛ همانگونه که شاملو و بزرگان دیگر کردند.
در مباحث توسعه فردی، برای استفاده از فواید مرگاندیشی برای ایجاد انگیزه توصیه میشود: «طوری زندگی کنید که انگار امروز آخرین روز زندگیتان است»؛ همان اصلی که سرلوحه زندگی استیو جابز بود.
در کنار این اصل، برای افزایش شجاعت و جسارت در زندگی،این توصیه مرگاندیشانه را من برای شما دارم:
وقتی از بیرحمترین قاتل جهان یعنی مرگ نمیهراسید و با زندگی کردن به استقبالش میروید، یعنی شما پتانسیل بالایی برای شجاعت دارید، فقط کافی است نیروی شجاعت خود را آزاد کنید. شما از مرگ نمیترسید پس از هچ چیز دیگر نیز نباید بترسید.
**پس از تحریر:
چند ماه پس از نوشتن این مطلب، گفتاورد زیر را به نقل از کتاب تسلیبخشیهای فلسفه از اینجا دیدم:
برای کسی که واقعا دریافته باشد در مرگ هیچ چیز هولناکی وجود ندارد، هیچ چیز هراسناکی در زندگی هم وجود ندارد.
یاد مرگ خیلی مهم است که اهل بیت به یاد آن ما را سفارش کردند و یاد مرگ قلب را زنده کی کند
و این که انسان موجوذی ابدسیت و مرگ به معنای نابودی او نیست بلکه تولدی به عالم دیگر است.
و اگر شخصی نسبت وجود عالم غیب تردید دارد او عقل نیز ندارد چون عقل هم قابل دیدن نیست و قابل حس است دید افراد بی دین دید توهمی و تخیلیست و حقیقت از دور از است و این را بدانید که عقل انسان به تنهایی قادر به پیشرفت نیست و فکر نکردن به مرگ شجاعت نیست بلکه نوعی غفلت است بهتر از أموزه دینی کامل تر استفاده کنید تا متن اشتباهی به مخاطب داده نشود
خدا نگهدار
یاعلی
سلام و ارادات. بله، تردیدی نیست که مرگاندیشی فواید زیادی دارد و من هم حرفم فراموشی یا انکار مرگ نبود بلکه گفتم مردم با وجود اینکه از وجود مرگ آگاهی دارند و گاهی نیز به آن میاندیشند، زندگیشان را میکنند.